شکست خوردگان عشق

هر چی تو دلته بگو

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 23
بازدید کل : 12929
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

.

ircode

مرجع کد آهنگ


خیانت

مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به  او گفت : 
-  می  خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :   

-   نام دختر چیست ؟   مرد جوان گفت :

-   نامش سامانتا است و  در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید  و گفت :

-  من متاسفم به جهت  این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج  کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی  به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را  آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با  ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :

-  مادر من می خواهم  ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او  خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :   

-  نگران نباش پسرم .  تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی .  چون تو پسر او نیستی . . . !

نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

داستان بیژن و منیژه(قسمت اول)

چون کیخسرو در کین خواهی پدرش سیاوش، بر تورانیان پیروز شد و جهان را از نو آراست، روزی از روزها بر تخت زرین نشست و شادکام از این پیروزیها بزم شاهانه ای آراست. بزرگان و دلاورانی چون گودرز و گیو و طوس و بیژن درآن انجمن گرد آمدند و به می و آواز رامشگران دلشاد بودند. ناگاه پرده داری پیش آمده و به سالار بارگاه خبرداد، گروهی از ارمانیان یا ارمنیان به دادخواهی آمده و اجازه ورود می خواهند. 

سالار آنچه را شنیده بود به آگاهی کیخسرو رساند و اجازه ورود گرفت. ارمنیان گریان و زاری کنان به بارگاه آمدند و گفتند: ای شهریار پیروز بخت، ما از شهردوری می آییم که در مرز ایران و توران قرار دارد. از یک سو از توران در رنجیم و از سوی دیگر آنجا که مرز ایران است، بیشه ای داریم پر از درختان میوه و کشتزار و چراگاه. اکنون بخت از ما برگشته و گرازان به آن بیشه حمله کرده اند. گرازانی که با دندانهای چون پیل خود درختان کهنسال را از ریشه بدر می آورند و به چارپایان آسیب میرساند. شاه! تو که شهریار هفت کشور و یار همه ای، به داد ما هم برس!



ادامه مطلب
نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بعد سکوت سرد تو، انگاری مایوس شدم
باور نمی کنم اینو، چه زود فراموش شدم
این دل خسته به خدا ،هنوز تو رویای شماست
تو قاب تنهایی من، نقش دو چشمای شماست
هنوز تو قصه های من، همدم دل فقط تویی
من شب باز شکست می دم ،اگه کنارم بمونی
انگاری ازیاد تو رفت،اون همه عشق و اشتیاق
می ترسم از دستت بدم، کاری ازم بر نمییاد
بعد نگاه سرد تو، انگارفراموش شدم
ازیاد نمی برم تو رو،با این که خاموش شدم

نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اگه يكي شكست عشقي بخوره بخواي تو يك جمله ارومش كني چي ميگي؟

نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 
اگر ادمی عاشق یک نفر باشه ولی بنا بر هر دلایلی عشقش ترکش کنه و دچار شکست عشقی بشه و نتونه عشقش رو فراموش بکنه و به ظاهر بگه فراموشش کردم ولی از درون هنوز تو دلش جا داشته باشه چه کار باید بکنه ایا تا اخر عمر باید بسوزه و حسرت عشقش تو دلش بمونه؟
نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اگر۳۰ثانیه فرصت داشته باشی با عشقت حرف بزنی"

 

وبدونی که دیگه هرگز اونو نمیبینی بهش چی میگی؟ 

نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :



ادامه مطلب
نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

به تو نرسیدم، اما خیلی چیزارو یاد گرفتم...

یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم.
یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره.
یاد گرفتم توی زندگی برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به یه بهانه ای دلشو بشکونم.
یاد گرفتم گریه ی هیچکس رو باور نکنم.
یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.
یاد گرفتم دم از عاشقی بزنم ولی اما از کجا بگم از کی بگم...
می خوام همین جا دلمو بشکونم خوردش کنم تا دیگه عاشق نشه.
تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه.
توی این زمونه کسی نباید احساس تورو بدونه وگرنه اون تورو می شکونه.
می خوام بشم همون آدم قبل کسی که از سنگ بود و دو رو برش دیواری از سکوت و بی تفاوتی...
می خوام تنها باشم...
نويسنده: majid تاريخ: پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب


قبل از اینکه به کسی بگی : " دوستت دارم ..."

خوب فکراتو بکن...

چون شاید چراغی رو تو دلش روشن کنی...

که خاموش کردنش به خاموش شدن اون بیانجامه

نويسنده: majid تاريخ: پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن


ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...


کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...


کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم


و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است


میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...


کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...


میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود


میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...
نويسنده: majid تاريخ: پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دل نوشته های یه عاشق شکست خورده

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بارعاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکربرازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت...

 


ادامه مطلب
نويسنده: majid تاريخ: پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:

بزرگترین اشتباه؟گفت:عاشق شدن

گفتم:بزرگترین شکست؟گفت:شکست عشق

گفتم: بزرگترین درد؟گفت:از چشم معشوق افتادن

گفتم:بزرگترین غصه؟گفت: یک روز چشمهای معشوق را ندیدن

گفتم:بزرگترین ماتم؟گفت در عزای معشوق نشستن

گفتم:قشنگترین عشق؟گفت:عشق شیرین و فرهاد

گفتم:زیباترین لحظه؟گفت: در کنار معشوق بودن

گفتم:بزرگترین رویا؟گفت: به معشوق رسیدن

گفتم:بزرگترین آرزوت؟اشک تو چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت:مرگ!!!!!

نويسنده: majid تاريخ: پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

سلام من ی شکست خورده عشق هستم.واقعا به طور کامل تمام شکست خوردگان عشق رو درک میکنم.این وبلاگو راه انداختم واسه تمام کسانی که به عشقشون نرسیدن و بتونن حرف دلشون و چرا تو عشق شکست خوردن؟ رو بگن.

خواهش میکنم از همه دوستان که داستانهای عشقشون رو بنویسن تا کسانی که تازه وارد این راه ب. ی.ر.ا.ه شدن بتونن از تجربیات تلخ شما استفاده کنن.دیگه قوانین lox blog رو همه میدونن عضو بشین و خودتون این وبلاگو مدیریت کنین.

کوچیک شماmajid

نويسنده: majid تاريخ: پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید، درسکوت دادگاه سرنوشت عشق برما حکم سنگینی نوشت گفته شد دل داده ها از هم جدا وای بر این حکم و این قانون زشت

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to majid7kl.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com